در توصیف منابع طبیعی، اشاره به این واقعیت ضروری به نظر میرسد که تاکنون کوششهای متعددی، به هدف ارایة بازنمودی دقیق و همهگیر از آن ارایه شده است که شاید یکی از جدیدترین و کاملترین تعاریف متعلق بهCamp وDaugherty (2002) باشد. آنها مینویسند: «به هر نوع شکلی از کارمایه (انرژی) که میتواند به وسیلة انسان مورد استفاده قرار گیرد، منابعطبیعی گویند».
بر پایة چنین دانستگی است که برای نخستین بار از دانشواژة نوینی به نام «زیستمداری» یا بیودموکراسی، سخن به میان آمده و بر این آموزه پای میفشارد که: «ارزش و اهمیت تمامی اشکال تنوّع حیات مورد احترام بوده و حفاظت از ذخایر ژنی و اندوختههای طبیعی، میبایست همواره در اولویت نخستِ طرحهای توسعه قرار داشته باشد (زاهدی، 1380 و Wolfson، 2002).» بنابراین، دیگر نمیتوان و نباید به کارکرد و مفهوم سنتی توسعة پایدار: «توسعهای که منابع تجدیدناپذیر را تخریب نمیکند و در درازمدّت قابلیت تداوم دارد.» بسنده کرد؛ چرا که توسعة پایدار از معنایی گستردهتر و جهانشمولتر برخوردار بوده و هر فرآیندی را که: «به دگرگونی اندیشة آدمیان بیانجامد و آنها را آمادة ارتقاء در مسئولیتهای اجتماعی بکند»، در بر میگیرد؛ دریافتی که خود ریشه در باوری دیرینه و اصیل دارد، باوری که معتقد است: «توسعة واقعی آن چیزی است که در اندیشة آدمیان رخ دهد، نه آنچه که در انبارهای گمرک، تالارهای مد و یا زرق و برق تبلیغات شهری قابل مشاهده است[1]». بیدلیل نیست که یک اندیشمند معاصر با صراحت میگوید: «هیچ تحوّل یا انقلاب سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در قرن اخیر نتوانسته است، همچون تحوّلات زیستمحیطی بر رفتار و بینش انسانها تأثیر بگذارد ( ,McCormic1995)».
[1] به نقل از پایگاه اینترنتی اجلاس زمین در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی (سپتامبر 2002):
http://www.johannesburgsummit.org/html/sustainable_dev/sustainable_dev.html
|